برای خرمشهر
03 خرداد 1402
از حبیب خواسته بودم حالا که شهر ازاد شده ،مرا در اولین فرصت به خرمشهر ببرد .دلم میخواست شهرم را ببینم .
هنوز به مردم اجازه بازدید یا بازگشت به شهر برای سکونت را نمی دادند. فکر میگردم خرمشهر همان خرمشهر سابق است .نمیدانستم چه بر سرش امده .وقتی وارد شهر شدیم ،همان تول جا خوردم .
پلی که روی شط بود و شهر را به قسمت جنوبی اش وصل می کرد،تخریب شده بود.انچه به چشم میخوردغیر قابل باور بود .من شهری نمی دیدم .همه جا صاف شده بود .
از خانه ها جز تلی از خاک و اهن پاره چیزی به چشم نمی خورد…
قسمتی از کتاب دا نویسنده سیده زهرا حسینی