اولین بار بود که برای مراسم روضه از طرف یک دوست دعوت میشدم آن روزها سنی نداشتم یک دختر دبیرستانی بودم وقتی وارد حسینیه شدم بالای در حسینیه زده بود “به مجلس عزای صدیقه طاهره خوش آمدید ،لطفا باوضو وارد شوید “.با خودم فکر کردم خب چرا باید وضو بگیرم .تنبلی کردم و خودم را به کوچه علی چپ زدم.
هنگامی که وارد حسینیه شدم،با جمعیت زیادی از دانشآموزان دبیرستانی روبه رو شدم و زنی با حجاب کامل، در پشت بلندگو ایستاده بود. نگاهی به اطراف انداختم و گوشهای را خالی یافتم وازمیان جمعیت خودم را جا دادم ونشستم .
سخنان آن خانم بهقدری گیرا و دلنشین بود که مرا از همان ابتدای جلسه مجذوب خودش کرد.حرف هایش برایم مثل آب گوارایی بود که عطش جان را در گرمای تابستان فرو مینشاند. هر چه بیشتر سخن میگفت، فضای حسینیه جانی تازه میگرفت و من غرق در واژهها و جملات دلنشینش میشدم؛ جملاتی که از بانویی بزرگ، بانو فاطمه زهرا(س)، سخن میگفت.
تا آن روز ایشان را چندان نمیشناختم، اما آن خطابه برایم در تازه ای را باز کرد . سخنانش به روزهای زندگی حضرت زهرا(س) رسید و در همان لحظه بود که بیاختیار سر بر زانو گذاشتم و با تمام وجود گریستم.
گریهای که نمیدانم چقدر به طول انجامید؛ با صدای زنی خوش رو و خوش صحبت به خودم آمدم که می گفت: “دخترم چای روضه حضرت زهراست بفرمایید .”
چای را برداشتم و پرسیدم فردا هم روضه دارید میخواهم با وضو بیایم .
#به_قلم_خودم
#سوژه هفتگی
#شهادت حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها
فرم در حال بارگذاری ...
پس از شناخت تو و شرکت در روضههایت بود که آموختم هرگاه گرهی به کارم میافتد، نام گرهگشای تو را بر زبان آورم.
هرچند دیر شناختمت، اما از همان لحظه که نورت در دلم روشن شد ، به خود قول دادم که در هیاهوی این روزگار، هرگز دستم را از چادرت رها نکنم.
آنجا که برای کار خیری به تو متوسل شدم، دریافتم که دیگر جایی برای نگرانی نیست، چرا که تو به اذن خدا کارها را درست خواهی کرد. و آنجا که برای شفای بیماری دست به دامانت شدم، باز هم نگاه مادرانه ات را از من دریغ نکردی .
#سوژه هفتگی
#به_قلم_خودم
فرم در حال بارگذاری ...
یُریدونَ لِیُطفِئوا نوراللهِ بِاَفواههم واللهُ متِمُّ نورهِ ولو کره الکافرون َ
می خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند ؛اما خداوند کامل کننده ی نور خودش است ،حتی اگر کافران خوششان نیاید .
سوره ی صف ایه 8
فرم در حال بارگذاری ...



